می دهد صبح به رخسار نکویت صلوات می فرستد مه و خورشیه به سویت صلوات میدهد باز به لبهای مُحِبّت لبخند میزند تیر به چشمان عدویت صلوات فرش را عرش نموده است نگاه سبزت بشکفد همچو گل از خاک ز بویت صلوات ! مست کن مست ، مرا از می عشقت ای که ساقی عشق تو هستی و سبویت صلوات شوق دیدار تو در سینهی من تازه شود می دهد هر که برای گل رویت صلوات « عابد » از روی سیاه خود شرمنده مباش برده گرد گنه کهنه ز رویت « صلوات »
تاریخ : دوشنبه 93/6/3 | 11:47 عصر | نویسنده : علی اصغرزاده | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.